دیر زمانیست که حیران توام . . . و در رگ های زندگی من خون عشق تو جریان دارد ، می خواهم تا با تمام وجود چار دیواری درون سینه ام را وقف خاطرات تو کنم . . . چه آتشی به پا کرده ای در وجود من ! من ، دیوانه ی رقص شعله های عشق توام . . . و در اوج رویا پردازی های عاشقانه ام ، غرق شده ام در عمیق ترین نقطه ی اقیانوس ِ چشم های تو ! داشتنت بزرگ ترین آرزوی من از نفس کشیدن است ، و ایمان دارم . . . به آمدن روزی که دانه های نگاه مهربان ِ تو ، در دشت مردمک های چشم من رشد میکنند . . . تو آسمانی ترین عشق زمینی منی ! و آنقدر بهانه برای دلبستگی در وجودت داری ، که بارها و بارها شک کرده ام به زمینی بودنت. . . ! همیشه به خودم می گویم : تو یک انسان نیستی ! تو یک پدیده ای ، پدیده ای منحصر به فرد .
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: عشقولانه,